کدام یک مهم‌تر است: IQ یا EQ؟

اگر فکر می‌کنید ضریب هوشی (IQ) از اهمیت بیشتری برخوردار است، ممکن است از آن‌چه در این مقاله یاد خواهید گرفت متعجب شوید. برخی معتقدند که هوش هیجانی برای موفقیت ما مهم‌تر از هوش شناختی است.

اگر نمی‌دانید که هوش هیجانی چیست، پس به جای درستی آمده‌اید. ادامه مطلب را بخوانید تا بدانید چیست و چرا باید در مورد آن بدانید.

هوش هیجانی چیست؟

با استفاده از چندین منبع مختلف، می‌توان یک تعریف ساده از هوش هیجانی (که به آن ضریب احساسی یا EQ نیز گفته می‌شود) را بیان کرد:

«توانایی نظارت بر احساسات خود و همچنین احساسات دیگران، تشخیص و برچسب زدن صحیح احساسات مختلف و استفاده از آن‌ها» 

هوش هیجانی یعنی توانایی نظارت بر احساسات خود و هم‌چنین احساسات دیگران، تشخیص و برچسب زدن صحیح احساسات مختلف و استفاده از آن‌ها

هوش هیجانی همان چیزی است که ما هنگام هم‌دردی با همکاران‌مان، گفتگو‌ درباره روابط خود با دیگران و تلاش برای مدیریت یک کودک پریشان، از آن استفاده می‌کنیم. این هوش به ما امکان می‌دهد با دیگران ارتباط برقرار کنیم، خودمان را بهتر درک کنیم و زندگی سالم و شاد‌تری داشته باشیم.

اگرچه انواع مختلفی از هوش وجود دارد و اغلب با یک‌دیگر مرتبط هستند، اما تفاوت‌های بسیار مهمی بین آن‌ها وجود دارد.

هوش هیجانی در مقابل هوش شناختی

EQ  ضریب هوش هیجانی است، همان‌طور که در بالا گفته شد، همه چیز در مورد شناسایی احساسات در خود و دیگران، ارتباط با دیگران و برقراری ارتباط در مورد احساسات است.

EQ در مقابل IQ

از طرف دیگر ضریب هوشی، نشان‌دهنده‌ی هوش شناختی است. این همان هوشی است که مردم بیشتر با آن آشنایی دارند، زیرا نوعی از هوش است که در هنگام استفاده از کلمه «هوش» بیشتر به آن اشاره می‌شود. هم‌چنین نوعی است که بیشتر اوقات از طریق آزمایش اندازه‌گیری می‌شود و از طریق مواردی مانند معدل ارزیابی می‌شود.

هوش هیجانی در مقابل هوش اجتماعی

هوش اجتماعی بیش از IQ با هوش هیجانی ارتباط دارد، زیرا هر دو با پیمایش موقعیت‌های اجتماعی یا عاطفی ارتباط دارند. با این حال، دو نوع متمایز از هوش هستند حتی اگر تا حدودی با هم تداخل داشته باشند.

هوش هیجانی بیشتر مربوط به زمان حال است، به این دلیل که برای شناسایی و مدیریت احساسات در لحظه استفاده می‌شود.

هوش اجتماعی از برخی مهارت‌ها و توانایی‌های مشابه استفاده می‌کند اما اغلب به سمت آینده متمرکز است. به شما امکان می‌دهد احساسات، شخصیت و رفتار‌های خود و دیگران را درک کنید تا به دنبال نتایج مثبت باشید.

هوش هیجانی در روانشناسی

هوش هیجانی خلا را در درک جریان اصلی هوش، به ویژه برای روانشناسان پر کرد. روانشناسان همیشه این درک عمومی را داشته‌اند که ضریب هوشی همه چیز نیست، اما نظریه‌های مربوط به این‌که بقیه اجزای مهم دقیقاً چه هستند بسیار متنوع بوده و روانشناسان نمی‌توانستند در مورد یک مفهوم یا ایده واحد به توافق برسند.

هنگامی که ایده هوش هیجانی برای اولین بار مطرح شد، روانشناسان دریافتند که این جنبه هوش است که آن‌ها از دست داده‌ بودند.

سه محقق اصلی هوش هیجانی

برای دریافت ایده‌ای از جدول زمانی معرفی و استقبال از هوش هیجانی در روانشناسی، می‌توانیم با کار پیتر سالووی شروع کنیم.

1. اثر پیتر سالووی

پیتر سالووی (Peter Salovey)، به همراه همکارش جان مایر (John Mayer)، یکی از اولین نظریه‌های رسمی هوش هیجانی را در سال 1990 مطرح کردند. آن‌ها این اصطلاح را ابداع کردند و آن را به عنوان «توانایی شناخت، درک، استفاده و تنظیم منظم احساسات در زندگی روزمره» توصیف کردند. 

پیتر سالووی و جان مایر در عکس نشان داده شده اند

این کار آن‌ها بود که باعث انفجار علاقه به هوش هیجانی، چه در حوزه‌های دانشگاهی و چه در عموم مردم شد. 

2. نگاهی به دانیل گلمن و کتاب مشهور او

چندی نگذشته بود که سالووی و مایر هوش هیجانی را به جهانیان معرفی کردند، محققان و روانشناسان دیگر، با آن کار کردند. دانیل گلمن یکی از این روانشناسان بود. او پرفروش‌ترین کتاب هوش هیجانی را در سال 1995 منتشر کرد که به معرفی او در این جریان کمک کرد.

گلمن هوش هیجانی را عاملی حیاتی در موفقیت، به ویژه برای کودکان می‌دانست. وی بیان کرد که:

«ارتقا یادگیری اجتماعی و عاطفی برای تقویت هوش هیجانی در کودکان نه تنها توانایی یادگیری آن‌ها را بهبود می‌بخشد، بلکه به آن‌ها کمک می‌کند تا در کاهش یا از بین بردن برخی از مزاحم‌ترین و مضر‌ترین مشکلات رفتاری در مدرسه موفق شوند.»

گلمن هوش هیجانی را عاملی حیاتی در موفقیت، به ویژه برای کودکان می‌دانست

پیشنهاد وی مورد استقبال جامعه پژوهشی و عموم مردم قرار گرفته است و اکنون تقریباً مسلم است که هوش هیجانی برای موفقیت هر فردی به اندازه ضریب هوشی مهم است.

مدارس، مربیان و محققان آموزش و پرورش نیز از این ایده که هوش هیجانی صرفاً یک نوع ویژگی ژنتیکی نیست، که شما آن را «داشته باشید یا نداشته باشید»، بلکه مجموعه‌ای از مهارت‌ها است که می‌تواند آموخته شود و بهبود یابد، صمیمانه استقبال کرده‌اند.

3. تراویس بردبری و  Emotional Intelligence 2.0

 به دنبال کتاب پیشگامانه گولمن، نویسنده تراویس بردبری (Travis Bradberry) و همکار او ژان گریوز (Jean Greaves) از این علاقه روزافزون استفاده كردند و كتاب خود را با عنوان «Emotional Intelligence 2.0» منتشر كردند كه به تشریح برنامه‌ای گام به گام برای افزایش هوش هیجانی می‌پردازد. بردبری و گریوز با آموزش خودآگاهی، مدیریت خود، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط، 66 استراتژی مبتنی بر شواهد را برای ایجاد هوش هیجانی پیشنهاد می‌دهند. 

نویسندگان ادعا می‌کنند که این کتاب که توسط دالایی لاما (رهبر دینی بوداییان تبت) ستایش شده است، می‌تواند به شما در درک بهتر احساسات خود و دیگران کمک کند و برای اثبات آن پیش آزمون و پس آزمون ارائه می‌دهد.

 بردبری و گریوز در کتاب EMOTIONAL INTELLIGENCE 2.0  با آموزش خودآگاهی، مدیریت خود، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط، 66 استراتژی مبتنی بر شواهد را برای ایجاد هوش هیجانی پیشنهاد می‌دهند.

تحقیق و بررسی در مورد نظریه  EQ

تحقیقات زیادی در مورد هوش هیجانی و علل، ارتباطات و عواقب آن انجام شده است، اما سه مطالعه وجود دارد که بسیار مورد توجه قرار گرفته اند 

  • محقق Lynda Jiwen Song و همکارانش در سال 2010 کشف کردند که چگونه هوش هیجانی و هوش شناختی بر عملکرد علمی و تعاملات اجتماعی دانشجویان تأثیر مثبت می‌گذارد. آنها دریافتند که، در حالی که ضریب هوشی یک پیش بینی‌کننده قوی در موفقیت تحصیلی است،EQ یک کمک‌کننده است. بعلاوه، EQ عامل مهمی در کیفیت تعاملات اجتماعی با هم‌سالان است، در حالی که به نظر نمی‌رسد ضریب هوشی نقش زیادی در زندگی اجتماعی یک دانشجوی دانشگاهی داشته باشد.EQ عامل مهمی در کیفیت تعاملات اجتماعی با هم‌سالان است، در حالی که به نظر نمی‌رسد ضریب هوشی نقش زیادی در زندگی اجتماعی یک دانشجوی دانشگاهی داشته باشد.
  • پیتر سالووی و همکارانش درسال 2009 در مورد EQ و بیماری روانی سوال جذابی پرسیدند: آیا افراد مبتلا به اسکیزوفرنی EQ به طور قابل توجهی پایین‌تر از افراد فاقد بیماری روانی هستند؟ آن‌ها دریافتند که مبتلایان به اسکیزوفرنی در واقع دارای EQ به طور قابل توجهی پایین‌تر هستند و در سه چهارم آزمون‌های  EQ شامل شناسایی، درک و مدیریت احساسات عملکرد به مراتب بدتری دارند. 
  • هم‌چنین، محقق دلفین نلیس و همکارانش در سال 2009 یکی از مهم‌ترین سوالات مربوط به هوش هیجانی را در مقاله خود با عنوان: «افزایش هوش هیجانی: (چگونه) امکان پذیر است؟» پاسخ داد. آن‌ها آزمایشی را طراحی کردند که در آن دو گروه A و B یک بار در آغاز مطالعه و بار دیگر در پایان مطالعه آزمایش شدند. گروه A یک آموزش مختصر هوش هیجانی شامل چهار جلسه آموزشی گروهی به مدت دو ساعت و نیم دریافت کردند در حالی که گروه B چنین آموزشی را دریافت نکردند. در پایان آزمایش، گروه A پیشرفت قابل توجهی در EQ نشان داد، در حالی که گروه B هیچ تغییری نشان نداد.

این سه مطالعه به برخی سوالات مهم پاسخ داده و در را برای بسیاری از کارهای ابتکاری و مهمی که از آن زمان انجام شده است، باز کرد. نتایج به ما نشان داد که هوش هیجانی، در واقع، یک عامل حیاتی در موفقیت، روابط ما، کیفیت سلامت روان ماست و - از همه مهم‌تر - ما در واقع می‌توانیم هوش هیجانی خود را بهبود ببخشیم.

هوش هیجانی لزوما یک ویژگی ثابت نیست که از طریق ژن‌ها منتقل ‌شود (اگرچه این می تواند منبع سطح اولیه EQ باشد)، اما چیزی است که ما می‌توانیم با تمرین آن را تقویت کنیم.

چارچوب هوش هیجانی

یک شماره وجود دارد که باید بخاطر بسپارید تا در درک معنای هوش هیجانی شما کمک کند: پنج

هوش هیجانی دارای پنج مولفه  است.

5 مولفه هوش هیجانی

به گفته دانیل گلمن، پنج عامل یا عنصر در هوش هیجانی وجود دارد:

  1. خودآگاهی
  2. مدیریت خود
  3. انگیزه
  4. یکدلی
  5. مهارت‌های اجتماعیپنج عامل یا عنصر در هوش هیجانی وجود دارد:  1.خودآگاهی 2.مدیریت خود 3.انگیزه 4.یکدلی 5.مهارت‌های اجتماعی

خودآگاهی را می‌توان به عنوان توانایی شناخت و درک احساسات خود تعریف کرد. خودآگاهی عنصر اساسی و بنیادی هوش هیجانی است، از آن‌جا که اگر بخواهیم خود را مدیریت کنیم، همدلی با دیگران داشته باشیم و ... همه به شناسایی و درک احساسات خود بستگی دارد.

مدیریت خود یک قدم جلوتر است.  برای داشتن EQ بالا، ما نه تنها باید احساسات خود را تشخیص دهیم، بلکه باید بتوانیم آن‌ها را به طور مناسب بیان، تنظیم و مدیریت کنیم.

افرادی که دارای EQ بالایی هستند نیز به طور کلی انگیزه ذاتی بیشتری دارند. به عبارت دیگر، افراد با EQ بالا بیشتر به دلایل داخلی انگیزه می‌گیرند تا پاداش های خارجی مانند کسب ثروت، احترام یا شهرت. کسانی که دارای EQ بالایی هستند به دلایل شخصی خود انگیزه دارند و در جهت اهداف خود تلاش می‌کنند.

هم‌دلی را می‌توان به عنوان توانایی درک احساسات دیگران تعریف کرد. به زبان ساده‌تر، احساس شما اگر در جایگاه آن‌ها باشید. این بدان معنا نیست که شما با رفتار آن‌ها هم‌دردی می‌کنید، آن‌ها را تأیید می‌کنید، یا اینکه آن‌ها را می‌پذیرید، بلکه فقط به این معناست که می‌توانید همه چیز را از دیدگاه آن‌ها ببینید و حس آن‌ها را احساس کنید.

سرانجام، مهارت‌های اجتماعی آخرین قطعه از هوش هیجانی است. این مهارت‌ها همان چیزی است که به مردم امکان می‌دهد با یکدیگر تعامل اجتماعی داشته و با موفقیت در موقعیت‌های اجتماعی حرکت کنند. کسانی که دارای EQ بالایی هستند معمولاً مهارت‌های اجتماعی بالاتر از حد متوسط دارند و می‌توانند در تعامل با دیگران به طور موثر اهداف خود را دنبال کنند و نتایج مورد نظر خود را بدست آورند.

در این نوشته سعی بر آن بود که شما را با هوش هیجانی و مولفه‌های آن آشنا کنیم اگر سوال یا ابهامی در این مورد دارید با ما در میان بگذارید.

منابع:

  1. www.psychologytoday.com/emotional-intelligence
  2. positivepsychology.com/emotional-intelligence